Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5704 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Können Sie mir sagen wenn ich aussteigen muss? U میتوانید به من بگویید کی پیاده بشوم؟
Ich muss leider gehen. U متاسفانه من باید عازم بشوم.
Können Sie mir sagen wenn ich raus muss? U میتوانید به من بگویید کی پیاده بشوم؟ [روزمره]
Welcher Halt für Brandenburger Tor? U کدام ایستگاه مترو [پیاده بشوم ] برای دروازه براندنبورگ؟
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Ich möchte mich ausziehen. U من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
Ich bin bereit, mich neuen Herausforderungen zu stellen. U من حاضر هستم جوابگوی [مواجه] چالشهای تازه بشوم.
Man muss es ihm [ihr] lassen! <idiom> U این را باید اعتراف کرد. [این اعتبار را باید به او داد] [اصطلاح]
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
hier <adv.> U اینجا
hierzulande <adv.> U در اینجا
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Fußweg {m} U پیاده رو
Bankett {n} U پیاده رو
Fußpfad {m} U پیاده رو
zu Fuss U پیاده
Bürgersteig {m} U پیاده رو
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
absetzen U پیاده کردن
Ich habe mich verlaufen. U گم شده ام. [پیاده]
spazieren U پیاده رفتن
zu Fuß gehen U پیاده رفتن
Straßenrand {m} U لبه پیاده رو
Fußgänger {m} U عابر پیاده
Fußvolk {n} U پیاده نظام
Begehung {f} U پیاده روی
Fußreise {f} U سفر پیاده
müssen U باید
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
Bauer {m} U مهره پیاده [شطرنج]
Bordkante {f} U حاشیه سنگی پیاده رو
Bordstein {m} U حاشیه سنگی پیاده رو
Ausbau {m} U پیاده کردن [موتور]
Anlandung {f} U از کشتی پیاده شدن
im Schritt U با سرعت پیاده روی
Jemanden aussteigen lassen U کسی را پیاده کردن
wandern U پیاده روی کردن
Fußweg {m} U راه عابر پیاده
Wann muss ich es zurückbringen? U کی باید برگردانمش؟
sollen U بایستی.باید
Wir müssen auch gehen. U ما هم باید برویم .
Abbau {m} U پیاده کردن [ماشین آلات]
Zebrastreifen {pl} U محل خط کشی عبور پیاده
Fußgängerüberweg {m} U محل خط کشی عبور پیاده
aus einem Fahrzeug aussteigen U پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
Fußgängerübergang {m} U محل خط کشی عبور پیاده
Ich muss mich um etwas kümmern. U من باید به کاری برسم.
Brauche ich eine Reservierung? U باید رزرو بکنم؟
Ich muss etwas erledigen. U من باید به کاری برسم.
Ich muss mich beeilen. من باید عجله کنم.
Was hilft's, wir können [ja doch] nichts dran ändern. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
aussteigen U پیاده شدن [وسیله حمل و نقل]
aussteigen lassen U پیاده کردن [وسیله حمل و نقل]
Wie viele Minuten zu Fuss? U چند دقیقه پیاده طول می کشد؟
absteigen U پیاده شدن [وسیله حمل و نقل]
Radfahrstreifen {m} U راه دوچرخه [در پیاده رو یا زمین جاده]
Fahrradstreifen {m} U راه دوچرخه [در پیاده رو ی زمین جاده]
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی شده باشد.
ich müsste lügen, wenn ... U من باید دروغ می گفتم اگر ...
nach welcher Seite muß ich abbiegen? U به کدام طرف باید بپیچم؟
Ich muss los! U من باید برم! [همین حالا]
Ich muss weg! U من باید برم! [همین حالا]
Ich muss mit dem Chef sprechen. U من باید با مدیر صحبت کنم.
mitkommen müssen U باید [همراه ] با کسی آمدن
mitgehen müssen U باید [همراه ] با کسی رفتن
Sie muss mindestens 40 sein. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Ich muss auf meine [schlanke] Linie achten. U باید مواظب رژیمم باشم.
Ich sollte mich vorstellen. U من باید خودم را معرفی کنم.
Wir mussten drei Stunden lang Schlange stehen, um hineinzukommen. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Verkehrsinsel {f} U سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
Setzen Sie mich vor dem Bahnhof ab! U من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
End... U پایانی [انتهایی] [محل پیاده وسوار کردن ]
Anschluss... U پایانی [انتهایی] [محل پیاده وسوار کردن ]
Abschluss... U پایانی [انتهایی] [محل پیاده وسوار کردن ]
Du solltest wirklich mehr auf dich achten [aufpassen] . U تو واقعا باید بهترمراقب خودت باشی.
Du wirst dafür Geld in die Hand nehmen müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Du wirst dafür Geld aufwenden müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Muss man umsteigen? U باید [قطار یا اتوبوس ] عوض بشود؟
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
eine bittere Pille <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Wann muss ich das Zimmer verlassen? U کی باید از اتاق [هتل ] بیایم بیرون؟
ausgerechnet heute U از همه روزها امروز [باید باشد]
Da fragst du noch? U این باید واضح باشد برای تو
Nur tote Fische schwimmen mit dem Strom. <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Wir müssen das Zimmer in Ordnung bringen. U ما باید اتاق را آماده [مرتب] کنیم.
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
Warum sollte ich die Schuld auf mich nehmen? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
mitmüssen U باید [همراه ] با کسی رفتن [آمدن]
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Endstation. Alle aussteigen. U آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
Ich muss heute studieren. من امروز باید درس بخوانم. [مطالعه بکنم]
wenn es hart auf hart kommt <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
Ausgerechnet jetzt! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Ich muss diesen Termin absagen. U من باید این قرار ملاقات را لغو کنم.
Ich kann damit nichts anfangen. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Meldefall {m} U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Ich bedauere, aber ich muss stornieren. U ببخشید ولی من باید [رزروم را] لغو کنم.
meldepflichtiger Vorfall U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Um Alkohol sollten Sie einen großen Bogen machen. U شما باید از الکل [مشروب] دوری کنید.
Jede Krise sollte als Chance gesehen [betrachtet] werden. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Wir müssen unsere Firma völlig neu verorten [positionieren] . U ما باید موقعیت شرکتمان را به طور کامل تغییربدهیم.
in den sauren Apfel beißen müssen <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
bislang <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
bis dato <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
Man muss die Feste feiern, wie sie fallen. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
Ich muss auf meine [schlanke] Linie achten. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
Sie müssen mich anhören. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Das muss ich rot anstreichen. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Muss das [ausgerechnet] heute sein? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Das zerquetschte Bein musste ihm abgenommen werden. U ساق پای له شده او [مرد] را باید قطع می کردند.
Wie oft muss man umsteigen? U چند بار باید [قطار یا اتوبوس] عوض شود؟
Das dürfen Sie mir nicht abschlagen ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Wir sollten zunächst die Problemfelder ermitteln. U ما باید نخست ناحیه های با اشکال را تعیین کنیم.
Ich muss zugeben, von Computern verstehe ich nichts. U من باید اعتراف بکنم که از رایانه چیزی نمی فهمم.
Da er arbeiten mußte, hat er sich den Blumenstrauß abholen lassen. U چونکه باید کار میکرد دسته گل را برایش آوردند.
Wer A sagt, muß auch B sagen. <idiom> U هر کسی که خربزه می خورد باید پای لرزش هم بایستد.
bis jetzt <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
bis heute <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
Fußgängerzone {f} U منطقه عبور پیاده [خیابان با آجر سرخ پوشیده شده با سر تا سر مغازه]
Die Mehrwertsteuer ist gesondert auszuweisen. U مالیات بر ارزش افزوده باید جداگانه نشان داده شود.
Die Vase muss gut eingepackt werden. U گلدان باید با ماده محافظ درست بسته بندی شود.
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Von Köln abgehende Flüge können wegen eines Streiks nicht starten. U پروازهای از کلن بخاطر تظاهرات باید روی زمین بمانند.
Eine Reform des Pensionsrechts bleibt der Zukunft vorbehalten. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Ich muss gestehen, dass ich gegen ihn irgendwie voreingenommen bin. U من باید اعتراف بکنم که تا حدی تمایل به تنفر از او [مرد] را دارم.
Eine Reform des Versicherungsrechts bleibt der Zukunft vorbehalten. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Die Regierung muss das Problem der Staatsschulden jetzt einmal angehen. U این دولت باید به مشکل بدهی ملت رسیدگی کند.
Wo muss man für Cottbus umsteigen? U برای مقصد کتبوس کجا باید [ قطار ] عوض کنم؟
das Eisen schmieden, solange es heiß ist <idiom> U تا تنور گرم است باید نان پخت [اصطلاح مجازی]
Sie hat so viel für uns getan, wir müssen uns irgendwie erkenntlich zeigen. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
Er meint, unbedingt das letzte Wort haben zu müssen. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Sämtliche Flugzeuge haben Startverbot bis sich der Nebel lichtet. U همه پروازها تا وقتی که مه از بین برود باید روی زمین بمانند.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
die Kröte schlucken <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
Die Pfosten sollten etwa einen Meter voneinander entfernt [im Abstand von einem Meter] aufgestellt werden. U تیرها [میله ها] باید حدود یک متر فاصله ازهم قرار داشته باشند.
Schluß mit lustig! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Laut Vorschrift müssen sich alle Mitarbeiter einer ärztlichen Untersuchung unterziehen. U آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
Du kannst von Glück sagen [dich glücklich schätzen] , dass du zu dieser Zeit nicht im Zug warst. U تو باید خودت را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیری که در آن زمان در قطار نبودی.
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Wo wir wir gehen wollen Kalnkychyn sollte diesen Zug Cullen Küche setzen U ما میخواهیم برویم کالنکیچین باید کجا بریم این ترن میره کالن کیچن
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Man sollte wissen, wie man ein Ei kocht - das gehört zum Koch-Einmaleins. U باید بدانی چطور تخم مرغ بپزی. این کار پایه آشپزی است.
Es bleibt der Zukunft vorbehalten, die Studie unter besser kontrollierten Bedingungen zu wiederholen. U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
1برای شاد کردن دیگران باید بعضی وقتها هم باخت
1باید بزودی دور هم جمع بشیم .
2باید همه جوانب این موضوع را در نظر داشت.
2باید همه جوانب این موضوع را در نظر داشت.
1او باید دو خانواده را از نظر اقصادی بچرخاند.
2Maazouriat dashtan...Z.B:Ich kann nicht es dir erzählen ,ich bin ..?
1besser werden
1خودت را نخود هر آشی نکن
1hergehen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com